Moonsgirls
دختران ماه
ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت زندگی بافتن یک قالی ست نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی ،نقشه را اوست که معین کرده،تو در این بین فقط می بافی ،نقشه را خوب ببین ، نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند.............! شاید آن روز که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد خبری از دل پردرد گل یاس نداشت باید اینگونه نوشت هرگلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجباری ست! پسر رفت پیش پدرش و گفت پدر من میخوام ازدواج کنم پدر خوشحال شد و گفت اسم دختره چیه؟ پسر گفت:سامانتا! و تو محله ی خودمون زندگی میکنه! پدر ناراحت شد و گفت تو نمیتونی با اون دختر ازدواج کنی چون اون خواهر توئه و تو نباید این موضوع رو به مادرت بگی! پسر اسم سه تا دختر دیگه رو هم گفت و جواب پدر برای همه ی اونها همین بود پسر ناراحت شد و پیش مادرش رفت و جریان رو تعریف کرد مادر خندید و گفت پسرم تو با هر کدوم از اونها که بخوای میتونی ازدواج کنی چون تو پسر اون نیستی! صبر کن سهراب.......... قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم......................... دیگه دستاتو پنهون کن که بی حُقه نمی ارزن ببین دستای خالیمو دیگه نیستی نمی لرزن نه احساسی بهت دارم نه میخوامت نه دنیامی فقط تو خاطرات من شبیه آرزوها می تو آینه زل بزن شاید هنوزم غرق تردیدی شاید اونکه جدامون کرد،بازم تصویرشو دیدی نه حلقه تو دستته نه خنده رو لبهات حالا که من نیستم چه جوریه دنیات؟ اگه می موندی این روزا یه جور دیگه سرمی شد نه گریه جاتو پر می کرد،نه چشمای تو تر می شد فقط یادت بمونه که تو بازی روشروع کردی دیگه حلقت واسم تنگه نمی تونی که برگردی... چقدر ددلواپسم امشب چه بی اندازه بی تابم چه بد عادت شده چشمام بدون تو نمی خوابم کجا رفتی بدون من تو این بارون بی وقفه نباشی معنی این خونه همین دیوارو این سقفه به من باور بده عشقو به من فرصت بده ازنو تصورکن که این خونه می شه زندون بی تو بمونن وبغض چشماتوبااین دیوونه قسمت کن شبیه من به این عشقو این خوشبختی عادت کن بمون و با نوازش هات منو مهمون رویا کن بمون همخونه ی خوبم،با من امروزو فردا کن به من برگرد و باور کن چه سخته بی تو این لحظه یه دنیا دلخوشی بازم به این دوری نمی ارزه... دیروز اومده بود دیدنم... با یه شاخه گل سرخ... وهمون لبخندی که همیشه آرزوش رو داشتم... گریه کرد و گفت ؛دلش برام تنگ شده... ولی من فقط نگاش کردم... وقتی رفت... سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بود...!
یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت
ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد
از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد
ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی
یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی
ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد
مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد
ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود
یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود
ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد
یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد !
Power By:
LoxBlog.Com |